جایی برای عکس هایم ...
Saturday, July 12, 2008
Saturday, November 25, 2006
EVERYTHING IS DISGUSTING

ببين ، وقتي فلان تصميم رو گرفت دختر خالش مرد
مگه نمي بيني 4 ساله كه عقد كرده ولي هنوز خونه مامانشه
از وقتي پاش اينجا باز شده من مريضم
وقتي اين حرفا رو ميزد ، ماهيچه هاي صورتش منقبض شدن ،لابلاي چين هاي روي چونه و گونه اش مويرگهاي قرمزي رو مي ديدي كه با هر ضربان قلب ميخواستن خونشونو بپاشن بيرون و تو نفرت رو توي چشمهايي كه هميشه فكر مي كردي مهربون ترين چشماي دنيان مي ديدي
دلت ميخواست بهش بگي :مگه نمي بيني بعد از تحقير كردنش با صورت رفتي تو جوب.
مگه نفهميدي وقتي با نيش زبونهات آزارش دادي حكم بازداشت شوهر خواهرت رو آوردن.
مگه گوشهات پچ پچ مردم رو وقتي از عروسي خواهرت بيرون ميرفتن نشنيد ،همهمه بي آبرويي جشنتون
ميدوني چيه؟ اين كثافت حتي ارزش ديدن و فكر كردن هم نداره، بهتره سيفون رو بكشي و بياي بيرون.
Monday, November 20, 2006
WHAT DO PEOPLE SAY?

الان حالش كمي بهتر بود
نمي دونست با چه رويي بين اونهمه نگاه برگرده
به نيم ساعت قبل و حماقت خودش فكر كرد
همهمه مهمانها ونوارهاي نور كه هرزگاهي روي صورتش مي افتاد،هيجان زده اش كرده بود
لابه لاي خطوط نور نگاههاي غريبه اي براندازش مي كرد
به سلامتي .... به سلامتي
صداي ضربان قلب خودش رو مي شنيد كه هي تند تر و تند تر ميزد
زير چشم يه نگاه به سمت منبع نور كرد..
هنوز نگاهش ميكرد.
اينهمه هيجان براش خوب نبود
به سلامتي .... به سلامتي
ولي ضربان قلبش آروم نميشد
به سلامتي .... به سلامتي
به سلامتي .... به سلامتي
به سلامتي .... به سلامتي
حالا چي ميگفتن؟؟؟ اين فكر ديوونش ميكرد
يكي ازدانه هاي زرشك رو برداشت و به دهان گذاشت
تلخي دانه هاي زرشك از فكر بيرون رفتن از دستشويي دلنشين تر بود
يك دانه ديگر و بازهم و بازهم
Thursday, November 16, 2006
Wednesday, November 15, 2006
A GOOD LESSON
:در توالت يك رستوران
.دستاني كه اين توالت را مي شويد ، سرو و پخت غذاي شما را به عهده دارد
.حالا اگه دلتون خواست كثيفش كنيد
Monday, November 13, 2006
GOD GIVEN RIGHT

Peeing alone is a God given right.
written by an unknown poet
بالاخره پس از فراغت يافتن از جستجوي جايي براي عكسهايم و متعاقب آن جايي براي عكس اولم بايد جايي براي اين قبيل حقوق بشر مي يافتم